معنی مولف سفرنامه
حل جدول
عربی به فارسی
منصف , مولف , نویسنده , موسس , بانی , باعث , خالق , نیا , نویسندگی کردن , تالیف و تصنیف کردن , باعث شدن
مترادف و متضاد زبان فارسی
سیاحتنامه، گزارش سفر
فرهنگ فارسی هوشیار
راسنامه گشتنامک
مولف
گرد آمد فراهم آمده، نوشته ماتیکان، در آمیزه زبانزد فرزانی، یکی از شیوه های دبیره ی کنونی فارسی و تازی گرد آورنده فراهم آورنده، نویسنده (اسم) فراهم آوردنده گرد کننده، آنکه مطالبی در یک یا چند موضوع فراهم آورد و کتاب یا رساله سازد جمع: مولفین: رسمی قدیم است وعهدی بعید تا این رسم معهود ومسلوک است که مولف و مصنف در تشبیب سخن و دیباجه کتاب طرفی از ثناء مخدوم و شمتی از دعا ء ممدوح اظهار کند. تالیف کننده کامل کننده، جمع کننده، نویسنده
فارسی به آلمانی
Reiseroute (f), Reisetagebuch (n)
واژه پیشنهادی
رحله
کلمات بیگانه به فارسی
نویسنده
فارسی به ایتالیایی
فرهنگ واژههای فارسی سره
گردآورنده
معادل ابجد
592